مرثیه از آن توست...آی مقام معظم پارلمانی...
اینک زمانیست که چشمان تو به دستان ماست، به دستان مردمانی که از بس هیچ ندیدند، هیچ اعتمادت نمی کنند، از آنانی که قبل از تو در تکاپوی کسب آن مقام عظما بودند. گروهی از سر بی اعتمادی فقط از تو پول میخواهند ودیگر هیچ. می اندیشند:((اینکه می رود و تا چهار سال دیگر پیدایش نمی شود، پس نقد را بچسب.)) آنک تویی که در پی آرا می پویی، باید بنگری جوانانی را که امید آبادانی وطنشان به دستان توست و دیگر هیچ. بدان باید بشویی، دست از همه بی خیالی ها و خوش گذرانی ها که تو نماینده ملتی هستی که رنگ خوشی را شاید نچشیده باشند، و باید بچسبی، به تلاش و تکاپوی همه جانبه شاید این عدم اعتماد را اندکی نقصان دهی، که این بی اعتمادی حاصل بی اعتنایی گذشتگانی است که تلاش را در خواب شاید دیده بودند. اما بدان اگر تونیز همچون دگران راه بی خیالی و راحت طلبی را بر گزینی، چیزی بس غمین روی می دهد که شاید نتوانی تصور کنی، حتی غمین تر از غیبت ها و سکوت های ممتد تو در آن مقام معظم پارلمانی. پس کنون اگر دست این مردمان یارت گشت و توانستی به آن مقام برسی، در خیالت به یاد آر آن دستان را، چه آنانی که تو را رای دادند و چه آنان که نه، چه مردمان دیار خویش و چه مردمان دیگر مکانها ، که تو دیگر از آن خویش نیستی و نباید ذره ای در آن مخیله ات، تصور لغزش از تلاش برای غیر از منافع مردمت بیافتد، که تو شسته ای ، روی آرامش از خود برای آرامش مردمت... .
مرثیه از آن توست...آی دستان تاول زده...
اینک دستان تو را می جویند، ای کارگر، کاسب، کارمند، پیر، جوان، زن، مرد و... . اینک نوبت توست، تویی که به جز وعده سر خرمن، هیچ ندیدی از ایشان و شاید انگیزه ای نداشته باشی تا هیچ کدامشان را یاری دهی، که بی اعتمادی نسبت به تمام آنانی که در آن بالا ها هستند یا آن بالا ها را می جویند. اما اگر در هر کدام از ایشان، چیزی دیدی که انگیزه اعتمادت شد، چشم و گوش خویش بگشای و آگاه باش، سعی کن منافع خویش چشمت را بر کاستی ها یا توانایی های کسی نبندد. بکوش تا جو تورا در خود غوطه ور نسازد، چون آنک دیگر تو خود نیستی و اسیر دست زبان بازان گشته ای. تمام تعصبات و حرف های گول زننده را دور ریز تا ببینی که چه باید بکنی و چه چیز برای وطنت می خواهی که اینک نوبت دستان توست... .
مرثیه از آن توست...آی دستان توانگر...
و خداوند شما را نعمت ها داد تا در تلاش باشید که بسازید این زمین را و آباد کنید وطن خویش را و بگیرید دست اوفتادگانی را که دیده به دستان شمایند. شاید آنقدر در آن نعمات غرق شده اید که نمی بینید ملت خویش را و دستانتان کنون در یاری آن جویندگان مقام عظماست، تا نعماتی بیش از این ره بیابید، اما نعمت را از خداوند بخواهید و در راه او بدهید نه از بنده اش. و بدان هر چه شد، که تلاشت بر این باشد که مردم وطنت را بر هر جا ترجیح دهی و برای ایشان تلاش کنی، که تو توانایی و اگر توانت را در این مسیر بکار بندی، دعای مردمان دیارت یاورت خواهد بود. باشد که خداوند دستانت را توانگرتر سازد... .
مرثیه از آن توست ... آی مقام مسئول...
و درآخر ای کسانی که در ریاست و مقامهای مسئول این دیارید، چه در رده های پایین و چه بالا. از شوراهای اسلامی تا شهردار و ... . در هر پستی که هستید، بیشتر از آن مقام نماینده در دسترس و پیش چشم مردم قرار دارید و بدانید ملت شما را بزرگان و پیشگامان پیشرفت دیارشان می دانند. بر آن باشید که تا می توانید بکوشید تابسازید این دیار را، بدور از هر گونه تصمیمی که بدور باشد از منافع این مردم و خدای نکرده منافع خودتان در آن نهفته باشد. بپرهیزید از سنگ اندازی در راه کسانی که در تلاش برای اعتلای ملت خویشند، به آن بهانه که شاید تفکری دگرگون با شما دارند و اختلافی شخصی با شما داشته اند، باشد که الگوی جوانان شوید... .
پس بیایید همگی بکوشیم برای ایجاد جامعه ای که ببالیم به خود که اهل آن دیاریم و قلبمان بلرزد وعرق غرور فراگیرد بدنمان را از شنیدن و دیدن نامش ، نه در این برهه، بلکه در تمام لحظات زندگیمان و بسازیم دیاری درخور شأن مردمانش.